جدول جو
جدول جو

معنی دم بر - جستجوی لغت در جدول جو

دم بر
(دَ بُ)
آلتی فلزین از گچ بران. (یادداشت مؤلف).
- دم بر دوسر، دم بری که دو سر داشته باشد و آن آلتی فلزی است از گچ بران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم بر آوردن
تصویر دم بر آوردن
بیرون دادن هوا از ریه، زفیر، کنایه از لب به سخن گشودن، سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدم برداشتن
تصویر قدم برداشتن
حرکت کردن، راه افتادن، قدم برگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدم بریدن
تصویر قدم بریدن
ترک آمد و شد کردن، پا بریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدم بر گرفتن
تصویر قدم بر گرفتن
حرکت کردن، راه افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دم بریده
تصویر دم بریده
ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، ابتر، بریده دم، بکنک، کلته
کنایه از شخص زرنگ و مکار و حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
(رِ شُ دَ)
دم گرفتن چنانکه اسب و شتر کنند. بلند کردن دم. (یادداشت مؤلف) : اکتیار، دم برداشتن ناقه وقت گشنی یا دم برداشتن اسب در دویدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ رِ)
دهی است از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد. آب آن از چشمه. سکنۀ آن 180 تن. ساکنان از طایفۀ بوالی هستند و زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ)
بی دم. (ناظم الاطباء). حیوانی که دم او را بریده اند. بتور. بتوره. بتراء. (یادداشت مؤلف). ابتر. (ترجمان القرآن) (دهار) ، ناقص. (یادداشت مؤلف) : و سخن با زینت گوی دم بریده مگوی. (منتخب قابوس نامه ص 167) ، تعبیری به مزاح و طنز، به معنی محیل. مکار. گربز. زرنگ. محتال: ای دم بریده، مزاحی است با کوچکتری که امری را پنهان کردن خواهد، سخت زیرکسار. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از مردم شریر و بدذات. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
دماور. ضیق النفس. (برهان). و رجوع به دماور شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ بَ)
دهی است جزء دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک، واقع در 24هزارگزی شمال باختری طرخوران. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
در اصطلاح هندسه دارای ده ضلع. کثیرالاضلاع ده ضلعی. ذوعشره اضلاع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ)
دستۀ برگ که بدان با شاخ پیوندد. (یادداشت مؤلف). میلۀ باریکی را که قطورتر از پهنک می باشد و پهنک به وسیلۀ آن به ساقۀ نبات متصل می گردد دم برگ نامند، شکل دم برگ در گیاهان مختلف متفاوت است، مثلاً گاهی استوانه شکل است مانند دم برگ داردوست و تبریزی، و گاهی مقعر و شیاردار و ناودانی شکل است مانند دم برگ نمدار. در نباتات آب زی تراپاناتانس قسمتی از دم برگ متورم و مملو از هوا می باشد و نبات به وسیلۀ آن در سطح آب شناور می گردد. (از گیاه شناسی ثابتی صص 244- 245)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قدم بریدن
تصویر قدم بریدن
ترک آمد و شد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم بر سر چیزی نهادن
تصویر قدم بر سر چیزی نهادن
رها کردن وا گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم بر آوردن
تصویر دم بر آوردن
بیرون آوردن هوا از ریه و قصبه الریه تنفس، صحبت کردن سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری که دمش قطع شده باشد ابتر بی دم، شخص زرنگ چابک: شیطان دم بریده، حرفی که قسمت موخر آنرا ننوشته باشند: (یای تنکیر و خطاب و نسبت را غالب اوقات دم بریده مینوشتند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم برگرفتن
تصویر قدم برگرفتن
از جای حرکت کردن راه افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم بریدن
تصویر قدم بریدن
((~. بُ دَ))
ترک آمد و شد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آدم برفی
تصویر آدم برفی
((~. بَ))
مترسک شبیه انسان که از برف ساخته می شود، آدم خیالی که گمان می کنند در کوه های هیمالیا زندگی می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم بریده
تصویر دم بریده
((دُ. بُ دِ))
کنایه از شخص زرنگ و آب زیر کاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم برآوردن
تصویر دم برآوردن
((دَ بَ وَ دَ))
تنفس، سخنن گفتن، نیست ونابود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم بر زدن
تصویر دم بر زدن
((~. بَ زَ دَ))
نفس تازه کردن، آسودن، حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم در
تصویر دم در
((~. دَ کِ دَ))
سکوت کردن، خاموش شدن، مردن، نفس بند آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم بریده
تصویر دم بریده
ابتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اطمینان در قدم برداشتن
تصویر اطمینان در قدم برداشتن
Surefootedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سم تراش
فرهنگ گویش مازندرانی
پلیکان، مرغ سقااین نام به خاطر زائده ی پوستی زیر منقار
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از اطمینان در قدم برداشتن
تصویر اطمینان در قدم برداشتن
уверенность в шагах
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اطمینان در قدم برداشتن
تصویر اطمینان در قدم برداشتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اطمینان در قدم برداشتن
تصویر اطمینان در قدم برداشتن
впевненість у ходьбі
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اطمینان در قدم برداشتن
تصویر اطمینان در قدم برداشتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اطمینان در قدم برداشتن
تصویر اطمینان در قدم برداشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اطمینان در قدم برداشتن
تصویر اطمینان در قدم برداشتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی